
Tahereh Ansari طاهره انصاری
BSC, PGD, ITD
Welcome!
خوش آمدید!

Sarina Azari's Aerial Hoop Performance, Sheffield, UK
Aerial Hoop Show, Theme: Around the World
Summer 2025, 1404, 182 Bahai Era

Translation of Shervin Hajipour’s song: The Stars Theme for my daughter Sarina Azari's routine: Shooting Stars Imagine these missiles are shooting stars and we're not in the Middle East Hey! See they're like shooting stars You know we're not so bad; not so much without stars Imagine war is a recluse; weapons and guns, a recluse; Imagine, for the sales of bombs we're not just an excuse, Pay attention, only to me, blowing you a kiss, in this hell we've produced Imagine celebrations in the skies Imagine the missiles are fireworks Dance with me, in the ruins Sing with me to the tunes I blow you a kiss, under the firing of missiles Dance with me, under the barrage of projectiles Imagine these missiles are shooting stars….. Imagine it's time, it's time for the the birds' migrating See, the projectiles are the birds flying just like shooting stars….. Pay attention, only to me, anyone alive is winning Imagine you're worth more than a few barrels of oil by the refineries Imagine you're of more value, than a few numbers, statistics by the news, the happenings Dance with me, in these ruins Sing with me to the tunes I blow you a kiss, in this inferno Dance with me, under the barrage of projectiles
شعری ازشروین حاجی پور ستاره ها برنامه دخترم سارینا آذری، در نمایش حلقه هوایی - : "دور دنیا"، درشفیلد، انگلستان، موضوع این کار ستاره های دنباله دار تابستان ۱۴۰۴، ۱۸۲ بدیع فرض کن این موشکا ستارهن که ما تو خاور میانه نیستیم نگاه کن چه دنبالهدارن ما اونقدا هم بی ستاره نیستیم فرض کن که جنگ جای دیگهست که ماشه و تفنگ جای دیگهست فرض کن برا فروش بمبا ما فقط یک بهانه نیستیم فرض کن تو آسمون جشنه فرض کن که موشکا ترقهن حواست فقط به من باشه که میبوسمت توی این جهنم با من برقص زیر آوار با من بزن زیر آواز میبوسمت توی آتیش با من برقص زیر رگبار ﻓﺮض ﻛﻦ ﻛﻪ وﻗﺖ ﻛﻮچ درﻧﺎﺳﺖ ﻧﮕﺎه ﻛﻦ اﻳﻦ ﻣﻮﺷﻜﺎ ﭘﺮﻧﺪن ﺣﻮاﺳﺖ ﻓﻘﻄ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻪ اﻳﻨﺠﺎ ﻫﺮﻛﻰ زﻧﺪه اﺳﺖ ﺑﺮﻧﺪه ﺳﺖ فرض کن بیشتر می ارزی از بشکه های نفت تو انبار فرض کن مهم تری از چند تا آمار و عدد تو اخبار با من برقص زیر آوار با من بزن زیر آواز میبوسمت توی آتیش با من برقص زیر رگبار
Excerpts From Bohemian Rapsody lyrics, The Queen, Sung by Freddie Mercury Mammaaaaan, Just killed a man, Put a gun against his head Pulled the trigger, now he's dead Mamaaaan, Life has just begun, Now I've gone and thrown it all away. Mammaaaaan, oooo, ooh ooh ooh oooooooh Didn't mean to make you cry, If I'm not back again this time tomorrow, Carry on, carry on ..........
گزیده هایی ازترجمه متن آهنگ Bohemian Rapsody خواننده: فردی مرکیوری گروه : Queen ماماااااااان، همین الان یه مرد رو کشتم یه اسلحه گذاشتم رو سرش ماشه رو کشیدم، حالا اون مرده ماماااااااان، زندگی تازه شروع شده، حالا من رفتم و همه چی رو دور ریختم. ماماااااااان، اووو، اوه اوه اوه اووووووو قصد نداشتم اشکتو دربیارم، اگه فردا این موقع برنگردم، ادامه بده، ادامه بده ..........
شرح حال آقای ابوالفضل انصاری، دانشمند دیانت اسلام و بهایی،
دی ۱۳۲۴ - فروردین ۱۴۰۱
۱۰۳ - ۱۷۹ بدیع
آقای ابوالفضل انصاری، فرزند شیخ ابوالحسن انصاری و بیبی دادخواه آسمان، در ایران، شهر شیراز به دنیا آمدند. پدرشان روحانی مشهور و دانشمندی از اسلام شیعه بودند که در جوانی به علت فعالیتهای انقلابیشان علیه رضا شاه ایران به مدت ده سال به شهر مشهد تبعید شده بودند. با وجود تاریخ ضد بهایی و فعالیتهای برخی از اعضای خانوادهشان، آقای انصاری در محیط بسیار محبتآمیز و روحانی بزرگ شدند که یادگیری و معنویت را تشویق میکرد. این به ایشان پایهای محکم و امن داد تا به بررسی یادگیریهای جاری مربوط به روحانیت بپردازند و تصمیم گرفتند بعد از مدرسه ابتدایی، آموزش رسمی را ترک کرده و وارد مدرسه طلاب دینی شدند. آنجا بود که معلمشان، محمد شیخ موحد، یک معلم روحانی جوان با بالاترین درجه را ملاقات کردند که بعدها جناب موحد بهایی شدند و در سال ۱۹۷۹ شیخ موحد توسط رژیم اسلامی ربوده و کشته شدند.
آقای موحد و نیز آقای انصاری جویای حقیقتی دیگر بودند، جدا از تجربیات خود با سیستم روحانیت اسلامی.
در این زمان، در حالی که ایشان هنوز دانشجوی روحانی اسلامی بودند، آقای انصاری تصمیم به ازدواج گرفتند. بنابراین ایشان در سن ۱۷ سالگی با دختر دایی شان، دوشیزه انسیه دادخواه آسمان که فقط ۱۳ سال داشتند ازدواج کردند - در آن دوران در ایران، معمول بود که در سنین بسیار پایین ازدواج کرد. بعد از دو سال زندگی مشترک، تنها فرزندشان، یک دختر به دنیا آمد که اسمش را طاهره گذاشتند. در این دوره، آقای موحد و آقای انصاری سالها به طور جداگانه و مشترک به بررسی بنیاد دین پرداخته بودند و دلسرد، مشکوک و در حال پرسش از روحانیت حاکم بر نسل خود بودند. زمانی که آقای موحد از آقای انصاری خواستند که کتاب ایقان که آثاری از حضرت بهاالله میباشد را بخوانند، جرقه نور ایمان در قلب منیر ایشان روشن شد.
نتیجه اعلام ایمان آنها به دیانت بهایی در سال ۱۳۴۵ به این معنا بود که در اوایل جوانی، بعد از ۶ سال که از ازدواج آقای انصاری گذشته بود، همسرشان در موقعیتی بسیار دشوار از سوی پدرشان حجت الاسلام آقای جعفر دادخواه آسمان قرار گرفتند که بین پدر و شوهرشان انتخاب کنند؛ پدر ایشان (دایی آقای انصاری) مقام بالایی داشتند وعضو روحانیت اسلامی، مسئول اداره مالی اسلامی در ایران و عضو گروه حجتیه در جامعه شیعه اسلامی در ایران بودند. آنها خیلی تعصب داشتند و بر ضد دین بهایی فعالیت داشتند و بخاطر تبلیغات دروغ و منفی، کلا جامعه ایران سنتی هر ارتباطی به جامعه بهایی را باعث شرم و آبروریزی می دانست. همسر آقای انصاری پدرشان را انتخاب کردند و قبول کردند که طلاق بگیرند. بعد از این، همسر سابق آقای انصاری با فرزندشان به شیراز برگشتند و با والدین زندگی میکردند و در سال ۱۹۷۵، با دخترشان به انگلستان مهاجرت کردند و تا اکنون هر دو در انگلستان زندگی میکنند.
آقای انصاری محل سکونت شان همیشه در ایران بوده است و در حوزه مهندسی فعالیت داشتند و خدمات طراحی مهندسی ومسعولیت های مرتبط به مهندسی را در شهرهای مختلف ایران به عهده داشتند.
به دلیل اعلام ایمانشان به دیانت بهایی، آقای موحد و آقای انصاری و همچنین خانوادههایشان بسیار سختی کشیدند، زیرا هر دو از خانوادههای بسیار متدین مسلمان بودند که به دیانت بهایی تعصب داشتد. در آن زمان، آقای موحد، بعد از اعلام بهایی بودنشان، به مدت ۹۵ روز به آسایشگاه روانی در شیراز فرستاده شده بودند. پس از آزاد شدن ایشان، آقای انصاری و آقای موحد ساکن تهران شدند و چون دیگر امور زندگی در شغل روحانی اسلام را کنار گذاشته بودند، در فعالیت های دیگری مشغول به کار و کسب در آمد شدند. آقای انصاری برای مدرک مهندسی تحصیل کردند که آن را به پایان رساندند و در آن شغل مشغول بودند و در طول زندگیشان تحسین های چشم گیری را دریافت کردند. آقای موحد بعد از ۸ سال انتظار برای کسب رضایت مادر آقای انصاری، در سال ۱۳۵۴ با خواهر ایشان، دوشیزه نوری انصاری، که ایشان نیز در سال ۱۳۴۵ با پشتیبانی و راهنمایی از برادرشان آقای انصاری به آیین بهائی گرویده بودند، ازدواج کردند. نتیجه این ازدواج دو پسر بود که یکی از آنها دو ماه پس از ربوده شدن پدرش به دنیا آمد. در حال حاضر هر دو پسردر فعالیت های امری بهایی و خدمات مختلف مشغول و موفق هستند و شهید محمد شیخ موحد و خانم نوری انصاری (موحد) صاحب سه نوه می باشند.
پس از شهادت آقای موحد در سال ۱۳۵۷، آقای انصاری منبع عظیمی از ایمان و استقامت و حمایت برای خواهر و خواهرزادههایشان بودند و چون ایشان ظرفیت خدا داده چشم گیری در صحنه روحانیت داشتند، منبع پایداری از دانش علمی برای بهائییان بودند، به ویژه جوانان بهائی و هر گاه که موقعیتی پیش میآمد، از دانش خود در جهت مشورت گستردهتر برای پیشرفت جامعه ایران زمین استفاده میکردند. ایشان همچنین سالها در مؤسسه بهائی تحصیلات عالی تدریس میکردند؛ به دلیل اینکه رژیم اسلامی اجازه نمیدهد جوانان بهائی وارد تحصیلات عالی شوند، ایشان بخشی از تیمی بودند که تدریس در این موسسه را در سال ۱۳۶۴ آغاز کردند.
آقای انصاری پس از انقلاب اسلامی، در سال ۱۳۶۱ به خانم شهدخت کوهبر، که بهائی بودند و هستند، در ایران ازدواج کردند. این ازدواج دوم نمونه خوبی از اصل برابری بود و همسرشان از اعتقادات و فعالیتهای ایشان تا آخرین لحظه حمایت کردند. آقای انصاری از همسر دومشان سه فرزند و از همسر اولشان تنها یک فرزند دارند. همه چهار فرزند بهائی هستند، و درفعالیت های مختلف موفق می باشند، و دریک روش زندگی که وحدت عالم انسانی را شکل بدهد در تلاش می باشند.
آقای انصاری در طول زندگیشان بیعدالتیهای بسیاری را تحمل کردند؛ بازجوییها، زندان، حبس انفرادی و احضار مکرر به دادگاه.
اما این مسائل تاثیری به ایمان قوی و قلب پاک و نورانی ایشان نداشت و تا آخرین نفس در خدمت به حضرت ه بهاءالله بسیار فعال و با وفا بودند. ایشان همسرشان، خانم شهدخت کوهبر (انصاری)، چهار فرزند و یک نوه به جای میگذارند.
دانش، تواضع، فروتنی و قلب درخشانشان جاودان، و پشتیبانی به احبای عزیز ایران.
نوشته دختر آقای انصاری، خانم طاهره انصاری (آذری پور اصفهانی)، ۱۴۰۱، ۱۷۹ بدیع ،
تمدید متن ۱۴۰۴، ۱۸۲ بدیع